یکی از درگیریهای ذهن من در طول روز این است که چقدر لازم است مثل بقیه عمل کنم. و این رفتار کردنِ هماهنگ با بقیه چقدر برای من سود با زیان دارد.
در کل وقتی مثل بقیه عمل میکنم حس میکنم درستتر رفتار کردم و در آن جمع مقبولتر هستم.
اما این الگو جلوی پیشرفت من را ناخودآگاه گرفته بود.
از حدود سال ۹۹ با تمرکز به توسعه فردی خودم کمکم متوجه شدم تایید اجتماعی خیلی لازم و کاربردی نیست. و اغلب وقتی ایدههای خودم در کار و زندگی عملی میکنم، هم خودم بیشتر پیشرفت میکنم و هم دیگران دیدگاه متفاوتی به من پیدا میکنند.
حالا بعد سه سال با خیال راحتتر:
- تمام نوتیفیکیشن ها را در گوشی خاموش کردم.
- شبها ساعت ۸ گوشیام را خاموش میکنم.
- اینستاگرام را از گوشیام پاک کردم.
- فعالیتم در اینستاگرام فقط انتشار محتوای آموزشی است و استوری و پستها را خیلی کم میبینم.
- ویسهای طولانی را گوش نمیکنم و از فرستنده میخوام به صورت متنی گفتگو کنیم.
- از همه گروههای دوستانه و خانوادگی در پیام رسانها خارج شدم.
- همه استاتوسهای واتساپ را ساکت(mute) کردم . وحتی بعضی شماره رو پاک کردم.
- برای هر مسافرت دقیقن برنامه ریزی زمانی میکنم.
- وقتم را اصلا به جلسات حضوری یا دورهمی های دوستانهی نوبتی تلف نمیکنم.
- کتاب های پرفروش بازار رو نمیخوانم.(مانند باشگاه پنج صبحیها)
- خیلی به وقایع جامعه واکنش احساسی نمیدهم.
- اخبارها را کاملا کنار گذاشتم و هیچ کلیپ یا فیلم (آگاه کننده، هشدار دهنده) را باز نمیکنم.
- به توصیههای افرادی که هیچ تجربهای پشت آن نیست اعتنا نمیکنم.
- در خرید وسایل الکترونیکی، اول کاربرد واقعی آنها را ارزیابی میکنم و سپس بدون توجه به برند و شرکت سازنده، پایین ترین قیمت را میخرم.(هرگز ساعت هوشمند و پاوربانک نمیخرم و گوشی جدیدم هم HONER G50 است.)
- خودکار آبی و قرمز و مشکی ندارم به جای آن صورتی، سبزکم رنگ، بنفش، نارنجی دارم!
- یک گوشی کاملا ساده دارم که فقط شماره آن را خانواده ام دارند.
- برای بیدار شدن صبح اصلا ساعت کوک نمیکنم.
- از سالن مطالعه کتابخانه محله مان هفته ای دو بار استفاده میکنم.
- ۳ سال است که هر روزم و ساعاتش را در سررسید ثبت میکنم.
- به کسانی که با من کار میکنند اصلا سختگیری نمیکنم.
- به تازگی دایره روابط دوستانه ام را محدودتر کردم.
این بخشی از تجربه من از عدم تایید اجتماعی هست . حال خیلی وقت ها بازخورد هایی میگیرم که الان دیگر به آنها بی اعتنا شدم.
شما هم از تجربیاتون برای من بنویسد.
2 پاسخ
سلام. بعضی از مواردی رو که نوشتید من هم انجام میدم. نسبت به دو_سه سال قبل اولویتهام تغییر کرده. گاهی اینقدر مسائل زندگی و دغدغههای فکری در زندگی شخصی توی هم گره میخورن که ترجیح میدم برم توی سکوت یا غار تنهایی. ولی در همون تنهایی هم همیشه نکتهای، درسی برای کشفکردن هست، برای عمیقشدن. این روزها زیاد از خودم سوال میپرسم و سوالاتم رو با “چرا؟” شروع میکنم. سعی میکنم به هر مسئلهای نگاه متفاوتی داشته باشم. کمی عمیقتر، متفاوتتر و با درک و همدلی بیشتر.
خیلی وقته که منتظر تایید دیگران نیستم. دوست دارم خود واقعیم باشم.