حدود سال ۹۶ بود که من پیشنهاد کار برای راهاندازی و مدیریت یک فروشگاه اینترنتی را دریافت کردم . آن زمان من این موقعیت رو بزرگترین رویدادی حرفهای خودم میدیدم.
حتی قراردادهایی که بسته بودم را کنسل کردم و پیش پرداختها را هم به مشترانم پس دادم! تصورات من این بود که با شراکت و همکاری با یک سرمایهگذار خوش فکر، من حتما بعد از یک سال مدیر یک فروشگاه اینترنتی تخصصی هستم و فقط پشت میز کارم، تیم برنامه نویسی خودم را مدیریت میکنم. و از سودی که از شراکت در این فروشگاه نصیبم میشود روی علاقه های خودم سرمایه گذاری میکنم و مثلا به چند کشور خارجی سفر میکنم و… .
اما غافل از این که من دچار گرایش بقا بودم و موفقیت خودم را بیش از اندازه تخمین زده بودم.
بعد از ۶ ماه متوجه شدم که دچار توهم «دیجیکالایی» بودم و همه آن تصورات برداشت های خام از کسب و کار و ایجاد درآمد بود.
من بعد از یک سال با تلاش ۱۰ برابری توانستم از آن شرکت جدا شوم و این تجربهی بزرگی شد که در شروع کسب کار بیشتر واقع بینن باشم.
3 پاسخ
مرسی که تجربه تون رو به اشتراک گذاشتین. منم تجربه مشابه داشتم و بعد از مدتی به جای توهم راه اصلیم رو پیدا کردم.
دورد. بهترین حسرو زمانی میگیریم که با بهرهگیری از تجربههامون متوجه رشد خود میشیم. پاینده باشین.
سلام
زندگی سراسر درس و تجربه است به مرور که بزرگتر میشویم پختهتر و باتجربهتر خواهیم شد. مهم این هست که که آنها را ببینیم و به عنوان پلهای برای رشد و پیشرفت استفاده کنیم. موفق باشید.