صبح که از خواب بیدار میشدم در صدای کبوتران ندای ماورایی میشنیدم. فکر میکردم کبوتران برایم از فرای آسمان پیام آوردهاند و گوش من لایق شنیدن آن شده. در طور روز، در اکثر رویدادهایی مانند: مشتری جدید، تماس یک دوست قدیمی، رسیدن به یک آهنگ یا نام یک کوچه که از آن رد شدم و… دنبال یک پیام و الگوی برای زندگی، رشد و پیشرفت بودم.
خیلی رویدادها و حتی روابط کاری و شخصیام را بر مبنای این زنجیره انتخاب میکردم. و اولویت کارها هم بر همین مبنا شروع و انجام میشد.
این شیوهی زندگی حدود ۶ ماه با من بود. ولی کم کم متوجه شدم که خیلی وقتها این موارد کاملا اتفاقی است و این ذهن من هست که آنها را به هم پیوند میزند و الگوسازی میکند. و اصلا این توهمها هیچ پیشرفتی در من ایجاد نمیکند، و گاهی هم من را از اصل و واقعیت زندگی و کار خیلی دور میکند.
حالا ۴ سال گذشته است، با یقین بیشتری میتوانم بگویم:
تنها چیزی که از آسمان میآید فقط شهاب سنگ است!
حالا هر وقت فکر میکنم الگویی در کار و زندگی کشف کردم،حداقل ۱۰ بار در شرایط مختلف آن را آزمایش میکنم، سپس به آن عمل میکنم یا درباره آن جایی نظر میدهم.
3 پاسخ
سلام. این نگرش برای من هم آشناست. به نظرم ما زمانهایی به دنبال نشانهها یا الهام قلبی و پیامی از زندگی هستیم که با تواناییهای خودمون آشنا نیستیم و خودمونو باور نداریم چون اگه باور داشتیم تنها تمرکزمون روی تواناییهای خومون بود و بس! و به نشانهها و پیامها دخیل نمیبستیم. شاید این نگرش ما برگرفته از این باور باشد که” زندگی همواره در حال آموختن به ماست.” ولی اشتباه متوجه شدیم. اینکه زندگی به ما میآموزد به نظر من درسته. زندگی همش درسه ولی ما زمانی درسها رو میگیریم که بزنیم به دل چالشها؛ و سختیها رو از نزدیک تجربه کنیم و درک کنیم، یعنی شروع کنیم. عملگرا باشیم.اون موقع هست که درسها رو میآموزیم. در واقع اون پیامی که میگیریم از دلِ رنجها و چالشها نمایان میشه. من یاد گرفتم در زمان دشواری به تنها کسی که باید باور داشته باشم و تکیه کنم، خودم ، تواناییهام و خصلتهایی چون مسئولیتپذیری و تعهداتم باشه. هر چیزی غیر از این ممکنه افکار و مسیر منو به بیراهه بکشونه و باید حذف بشه.
سلام
چقدر این شفافیت ذهنی می تواند برای تصمیم گیری های عاقلانه و هوشمندانه کمک کننده باشد. سپاس
با سلام
این ایده ی شما چقدر به علمی زندگی کردن کمک می کند و دوری از توهم
با سپاس