تجربیات فردی من در سال ۱۴۰۰
کوچکتر که بودم همیشه منتظر سال جدید می ماندم که اوضاع را بهتر کند و فکر میکردم که حالا اگر لحظه تحویل سال از ته دل یا محول و الحال … را زمزمه کنم در همه چیز اثر میگذارد و سال پیش رو وفق مراد من میشود.
حدود ۳۶ سالگی بود که کم کم به این نتیجه رسیدم که خیلی از احساسهای و انگیزهها وابسته به زمان و مکان اثر موقتی برای من دارد و برای پیشرفت رو به راه شدن اوضاع باید از همه این ها دل بکنم.
تجربه من در زندگی نشان داده که هیچ کاری به اندازه رها کردن برای من رشد و آرامش ایجاد نکرده . وقتی که احساس کلافهگی و سردرگمی، و انباشتی میکنم به خودم نگاه میکنم و از خودم میپرسم چه چیزهایی را باید رها کنم. خیلی وقتها این دور انداختنها کار دشواری هست ولی تغییر چالش بزرگ زندگی من هست.
اینستاگرام:
خیلی سخت بود ولی انجام شد. اولها خودم را گول میزدم و به خودم میگفتم که برای من نیاز هست باید هر روز خیلی پستها و استوریها را چک کنم و نا خودگاه خودم را در اکسپلور بین پست های ابزار کاری و تجهیزات خودرو میافتم.
یک روز به خودم گفتم که اگر اینها را نبینم چه اتفاقی میافتد؟ همان لحظه اینستاگرام را از گوشی پاک کردم. چند هفته بعد دیدم هیچ اتفاقی نیوفتاد! زندگی من روان تر شد. تمرکزم بالاتر رفت . الان بعد از ۳ ماه می توانم این مطلب را بنویسم.
*البته من با لپ تاپ اینستاگرام را میبینم ولی مسیر ذهنی من ایقدر بازیگوش نیست و فقط دایرکتها را چک میکنم .البته اینجا هم هر بار از اینستا خارج میشوم و برای ورود مجبورم نام کاربری و رمز را تایپ کنم (کار را برای خودم سخت کردم)
آزادی کاری:
من شغلم آزاد هست و کل زمان روز در اختیار خودم هست شاید برای شما خیلی ایدآل باشد. ولی برای خودم ایدآل نبود! من ۷۰ درصد این زمان را تلف میکردم! شب ها بدون محدودیت کار میکردم. صبح هم حدود ساعت ۹ بیدار میشدم و کم کم تا ساعت ۱۰ آماده به کار میشدم . تا ظهر به پیگیری کارها میگذشت و بعد از نهار هم به سرگرمی های دیگری میگذراندم و عصر هم کمی کار میکردم تا شام و آخر شب هم که کلی کار تلانبار شده داشتم که وقت و انرژی برای همهی آنها نداشتم. واین چرخه تکرار میشد.
حدود یک هفته قبل از شب یلدا بود که به فکر زد که کارمند خودم باشم. و از ۹ تا ۵ عصر فقط کار کنم این ایده را پیاده سازی کردم. و به خودم قول دادم خارج از این محدوده زمانی کار تجاری انجام ندهم.
این روش خیلی خیلی موثر بود. من مانند یک کارمند برای خودم کار میکنم. مشتریان هم راضی تر بودن و اگر هم شب درخواستی داشتن من به فردا صبح موکول میکردم.
خاموشکردن گوشی:
بعد از یک ماه به این نتیجه رسیدم که باید گوشی را هم خاموش کنم تا این هدف بهتر محقق شود.
هر شب حدود ساعت ۷- ۸ شب گوشی را کامل خاموش (نه حالت هواپیما)می کنم و در راهرو روی جاکفشی میگذارم (آپارتمان ما تک واحدی هست!) اوایل با واکنش خانواده و مشتریان رو به رو میشدم ولی بعد دو هفته همه چیز عادی شد. این کار باعث شد من بیشتر با خانواده باشم، بیشتر و بهتر کتاب بخوانم و روی تولید محتوا و محصول آموزشی بیشتر وقت بگذارم.
خبرهای دست اول:
دنبال نکردن رشته اخبار های سیاسی، اجتماعی و رسانه های خبری کار خیلی سختی برای من نبود چون چند سال قبل همه کانالهای خبری را مسدود کردم. ولی بعدها دریافتم که اخبار فقط این ها نیست. برای مثال صحبتهای تلفنی همسرم با خواهرش، اطلاعرسانیهای پدرم در رابطه با اتفاقات بیربط به من و… همه جز اخبار حساب میشوند. که دوری کردن از آنها کار راحتی نبود و اکنون هم نیست!
تنظیم ساعت خواب:
شاید باور نکنید اما دغدغه من در طول روز ساعت خوابیدن شب است. من از بی خوابی خیلی متنفر هستم. ایدآل من برای بیدار شد صبح بدون زنگ ساعت است.
من هنوز نتوانستم ساعت خوابیدن را کامل کنترل کنم. هنوز هم گاهی صبح تا ۱۰ می خوابم و آن شب هم طبیعتاً دیر خوابم میرود و این موضوع از کنترل من خارج میشود.
آخرین آموختههای من دربارۀ کسب و کار
وقتی که کتاب افسانه کار آفرینی از مایکل گربر را میخواندم نکتهای زیادی باری جالب بود و خیلی از تجربیات خودم را در این کتاب دیدم :
- من یک متخصص طراحی سایت هستم ولی یک روز خودم به این نتیجه رسیدم که این تخصصم را باید رها کنم و با دیگران منتقل کنم.
- مدیر خودم باشم و این دیدگاه را که باید کسی بالای سرم باشد تا کار کنم را از خودم دور کنم.
- هدف ایجاد رضایت مشتریان هست.
- باید برای خیلی کارها دستور العمل دوستانه ایجاد کنم (نه یه دستور اداری )
- کاسب کار داشتن به معنی کار نکردن خودم نیست.
- با همکارانم دوستانه برخورد کنم.
- کار برای همه باید باعث رشد شود و درجا نزنیم.
ادامه به زودی
گفتن ببخشید ممنوع! روشهای من برای کار تیمی
من برای کسب کار آنلاین خودم روشهای زیر را دارم:
- الزام به رعایت نکردن ساعت کار: من دریافتم که زمانهای کار خلاقانه هر شخص (و خودم) در روز حداکثر ۳ ساعت است. وقتی هر روز بخواهی سروقت کار رو شروع کنی و به پایان برسانی این کار خلاق به نیم ساعت میرسد! وقتی هم که واقعگرایانه میبینم هیچ کارمندی ۸ ساعت کار بازده خلاق ندارد و در طول ساعت کار فرماشی ، یک ساعت خلاقانه و با علاقه کار میکند.
- گفتن ببخشید ممنوع: در کار من هر اشتباهی قابل جبران هست. و اگر اشتباهی رخ داد اصلا نباید حس سرزنشگری در کسی ایجاد شود. بازگو کردن زودتر اشتباه همیشه باعث یادیگیری بیشتر میشود.
- اصلاح کردن دستورالعملهای موجود: من همیشه به قطعی و درست بودن روشهای فنی کار خودم شک دارم و از نقد و اصلاح آن توسط تیم خودم استقبال میکنم. برای من قابل قبول نیست که شخصی کار و روشی که فکر میکند درست است را به خاطر دستور عملهای «از من درآوری» من انجام ندهد.
- نیازی نیست مرخصی بگیرید: آمادگی ذهنی برای کار از حضور و انجام کار مهمتر است. وقتی کارمندی ساعت ۱۲ ظهر میخواهیم به سفر برود، شب از سفر برگشته ویا شب مهمانی و یا عروسی دعوت است و کاملا فکر و ذکرش در شوق آن رویداد است. نباید انتظار داشته باشم که کاری مفیدی انجام دهد. وقتی انتظار کار خلاقانه داریم باید درک متقابل داشته باشیم.
- انجام کار بدون توجه به تاریخ نهایی پروژه: شاید تجعب کنید که چرا این موضوع را بیان میکنم و یا فکر کنید که چه طور مشتری نهایی از من رضایت دارد! من با توجه به ظرفیت خودم و تیم کار قبول میکنم و اعتقاد دارم تعداد کارکمتر و با کیفیتتر خیلی در دراز مدت درآمد مطمئن تری ایجاد میکند. و مهمتر از آن باید کار برای همه ما لذت بخش باشد، نه یک غول که هر روز به پیکار با آن ازخواب بیدار میشویم.
- مسئولیت نهایی کار فقط بر عهده من است: من به این نتیجه رسیدم که در برابر مشتری باید تمام مسئولیت کارم را به گردن بگیرم و تمام جوانب کار را خودم مدیریت کنم . این که به هر دلیلی کار عقب افتاده و یا انجام نشده مشکل من است نه کارمندان من. چون به نظرم مدیریت اینجا معنی واقعی خودش را پیدا میکند.
فرم درخواست همکاری
آهنگهایی برای شنیدن و نوشتن
چند ماهی هست که حسن چنگیزی عزیر تقریبا هر روز برای من یک موسیقی بیکلام میفرستد.
من امروز به این فکر افتادم که آنها را در این پست با شما به اشتراک بگذارم.
این موسیقی ها در ایجاد تمرکز بیشتر خیلی برای من موثر هست.
چند روش برای دورکردن مشتری از سایت
امروز صبح که بیدار شدم متوجه شدم یک تماس بی پاسخ دارم ، تماس که با آن شماره گرفتم شخصی احوال پرسی کرد و برای مشاوره چند سوال داشت.
گفتگو گرم شد، دغدغه این شخص عدم فروش محصولات و دورههایش (حوزه سلامت و کاهش وزن) بود. با وجود این که کلاسها و دوره های متعددی در زمینه بازاریابی دیجیتال و کسب و کار شرکت کرده بود و خیلی از راهکارهای ارایه شده(حتی تبلیغات هدفمند یکتا نت) را اجرا کرده بود ولی نتیجه رضایت بخش نبود.
سایت ایشون ظاهر، سرعت، چیدمان، دسترسی ها و… همه خوب بودن ولی سایت مشتری و یا مخاطب را قانع نمیکرد که خرید کند!
متاسفانه حلقه گم شده خیلی از سایت های که ارایه محصولات در حوزه های روانشناسی و سلامتی میدهند محتوا است. و صاحب سایت دچار کلیشههای موجود در بازار آموزش های مرتبط می شود. و مخاطب همیشه از اعتماد و به این سبک کارهای سرخورده میشود.
مثلا در خیلی از سایت های شما زمان مرور میبینید که کلماتی بیش از حد بلود و یا با فونت درشت تر در متن قرار دارند . این به خاطر آموزشهای سئوی سطحی و بدون در نظر گرفتم احساسات بصری کاربر است . تلاش بی نتیجهای که فقط کاربر را آزار میدهد.
سایت ایشان در کلمه «دوره کاهش وزن» رتبه خوبی در گوگل دارد ولی وقتی صفحه مربوطه باز میکنید اولی جمله این هست :
دوره کاهش … (دوره ۳۰ روزه —-) یک دوره کم نظیر می باشد.
مخاطب مشتاق که بلاخره در گوگل روی لینک کلیک میکند در جمله اول غافل گیر میشود. چرا؟ چون راهکاریهای باستانی سئو، دیکته کرده کلمه کلیدی به هر قیمتی در شروع مطلب باید ذکر شود.
و نکته بعدی تعریف از خود در اولین جمله معرفی دوره است که اعتماد مخاطب را خیلی پایین می آورد.
گفتگوهای خوبی ما شکل گرفت و من در پایان چند نمونه از معرفی دورهای خوب برای به ایشان معرفی کردم که در زیر هم لینک میگذارم.
دوره کتابنویسی | ۱ کتاب آموزشی+۱۲ فایل صوتی | چگونه یک کتاب ساختاریافته و حرفهای بنویسیم؟
همچنین این پست من هم دیدنش خالی از لطف نیست
هنر با حال بودن
از شروع رژیم خام گیاهخواری تا شکست کرونا
من خیلی از تغییر سبک زندگی استقبال میکنم چندین هفته پیش بود که در شرکت یکی از دوستانم با خامگیاه خواری آشنا شدم و در یه گروه واتساپی در این موضوع هم عضو شدم. این مورد را خیلی جدی نگرفتم و با همسرم مطرح کردم تا بلاخره بعد از دو هفته صبحگاه روز دوشنبه ای (۲۸ تیر ) تصمیم به خام خواری گرفتیم.
من صبح زود بیدار شدم و روز را با چند قاش طالبی (کمی نرسیده) شروع کردم و حدود ساعت ۱۰ صبح هم به میوه فروشی رفتم و هندوانه ، هویج، خیار و موز خریدم . اوضاع خوب بود و من با خیال راحت موز و هندوانه میخوردم حدود ساعت یک ظهر که شد احساس ضعف و خستگی چشم کردم و به پیشنهاد همسرم پلو مرغ که داشتیم را خوردم و خوابیدم.
بعد از یک ساعت احساس گرما در بدنم کردم که از نظر خودم طبیعی بود ولی این روند تب آغاز در گیری من با کرونا بود.
طبق معمول اول به خودم میگفتم که تب به خاطر شوک گیاهخواری هست و زود خوب می شوم ولی بعد از گذشت ۳ روز و تزریق ۳ سروم تبم قطع شد و من همچنان سرحرف خودم بودم که کرونا نیست!
حدود یکشنبه شب بود که نصف شب از بوی سوختگی خفیفی از خواب بیدار شدم . احساس میکردم گلی دارد میسوزد و وقتی عطری را بو کردم متوجه شدم که بویایی ندارم و کرونا دارم!
آن یکشنبه بسیار سخت گذشت خصوصا که بیماری در دخترم هم علایمی نشان داده بود و هر دو با هم سروم زدیم . آن روز به قدری سخت بود که از خیلی دوستانم خواستم به من دلداری و امید بدهند که بهبود پیدا می کنم.
بویایی من سه شنبه برگشت و حالم رو به بهبودی رفت هرچند که کمر به خاطر خوابیدن زیاد کمی درد میکند و حتی الان (۷ مرداد)که این پست را مینویسم.
ولی بیحالی همچنان با من همراه هست.
توصیه و تجربه های من در کرونا
- شروع هر تب را کرونا بدانید.
- در کرونا دنبال مقصر و از کجا گرفتم نباشید فقط فکر روحیه و درمان باشید.
- تب من فقط با سروم و داوری های محلول در آن (ویتامین c، استامینوفن، ویتامین B) کنترل شد . سروم خیلی نجات بخش بود.
- تزریقات من همه در منزل صورت گرفت و این هم به نظر من در بهبود موثر بود.
- تمام داروهای تجویزی دکتر را مصرف کردم.
- با دستگاه اکسیمتر اکسیژن خونم را تست میکردم همیشه روی ۹۵ بود.
- روزی دو لیتر آب سیب و یا هویج و پرتغال میخوردم.
- غذا کم حجم و مقوی پروتئینی و با برنج کم می خوردم.
- صبحانه با انجیر و خرما و موز شروع می کردم و در طول روز دمنوش های آویشن و پونه زیاد می نوشیدم.
- من مشکل گوارشی نداشتم و هنوز سرفه شدید نمیکنم.
این بخشی از تجربیات من از کرونا بود که باز هم سعی میکنم تکمیل کنم.
روشی برای محدود کردن خودم
من بعد از حدود یک سال تازه متوجه شدم که در برخی از موضوعات توانایی کنترل و محدود سازی خودم را ندارم و روشهای وقت تلف کردن من هر روز تکرار و یا بیشتر میشود.
تا این که برای مهار استفاده و یا بهتر است بگویم سرک کشیدن به تلفن همراهم حدود دو هفته است که اپلیکیشن Stay Focused را تست کردم و موثر بود.
این نرم افزار امکانات جالب برای محدود کردن من (ما) دارد. ولی من خیلی درگیر حالتهای محدودیت نشدم و فقط یک حالت را انتخاب کردم چون همین هم باعث وقت تلف کردن بود.
من محدودیت ساعتی برای خودم گذاشتم، تلگرام و واتساپ از ساعت ۱۱ شب تا ۸ صبح محدود کردم ولی ایستاگرام فقط از ۳ بعدظهر تا ۹ شب و فقط بیست دقیقه باز میشود!
بر اساس آمار این نرم افزار من حدود ۳ ساعات در روز از گوشی به هر شکلی استفاده میکنم که امیدوارم این را هم کم کم به ۲ ساعت برسانم.
یک روز برای خودم
همیشه کارهایی هست که من دوست دارم تنهایی انجام بدهم ولی وقت برای آنها انگار هیچ گاه به وجود نمی آید من همیشه آرزو دارم یک روزهایی فقط برای کارهای خودم وقت بگذارم:
- یک روز در کتابخانه بگذرانم و یک کتاب را جانانه بخوانم.
- یک روز در خیابان انقلاب کتاب فروشی ها را زیر و کنم و حتی هیچ کتابی نخرم
- یک روز به مرکز تبادل کتاب برم ببینم چه خبر است.
- یک روز را در یک یا چند کافه بشینم و بنویسم.
- یک روز یک سفر به یک منطقه تفریحی جدید.
- یک روز سه وعده آشپزی کردن.
- یک روز بدون ساعت
- یک روز بدون اینترنت و هیچ نوع وسیله ارتباطی
الان با این که من شغلم آزاد هست و زمان دست خودم هنوز نتوانستم یک روز برای خودم وقت بگذارم.
روشهای من برای غلبه بر بیحوصلهگی
همیشه ساعتی از یک هفته وجود دارد که من حوصله هیچ کاری ندارم و نیروی انرژی های منفی بری نیروی های مثبت غلبه میکنند و من حالت خنثی و بی هدفی را میگیرم در این وقت ها من کارهایی مثل این لیست را انجام میدهم:
- تولید یک محتوا
- دیدن یک فیلم در یک ژانر متفاوت
- پاک کردن پیامها قدیمی در پیامراسان
- خارج شدن از کانال ها و گروههای بی اثر
- آنفالو یا ساکت کردن پیجهایی در اینستاگرام
- حذف کردن اپلیکیشن های و اضافی از روی گوشی
- خریدن یک هدیه برای خودم
- شروع خواندن یک کتاب جدید
- صحبت کردن با دوستان
- خواندن مطالب سایتهای دوستان
- نوشتن هر چیزی که در فکر من میگذرد و من را اذیت میکند.
- تغییر جای میز کار
- گوش کردن به پادکست غیر آموزشی
- خوردن یک وعده غذا از بیرون
- انجام دادن کاری کوچک عقب افتاده
- و مهم تر از همه فکر کردن….
نامه شماره چهار – نامهای از یک دوست عزیز «بیتا کیهانی»
“با خیال راحت بنویسید و منتشر کنید”
تقدیم به سعیدخان قائدی، سلطان برنامهنویسی، عاشقتولیدمحتوا،پُرمشغله و بینظیر ????????
اجازه بده اینطور شروع کنم.
چند روز پیش کلیپی از برنامهی کتاب باز که مهمان برنامه آقای مجتبی شکوری بود در اینستاگرام دیدم. حرفهای تاثیرگذار مجتبی شکوری برایم جذاب و قابل تامل بود.حس کردم از تکتک جملهها و متانت رفتار و کلام این شخص میتوان آموخت.
پست را برای چند نفری از بچههای محتوا فرستادم. میدانستم که این افراد دغدغهشان رشد و یادگیری است.
سعید قائدی در پاسخ به من یکی دیگر از پستها را که خانم مشایخی مهمان برنامه بود، برایم فرستاد .آنهم فوقالعاده بود و من از حرفهایش نکات ارزشمندی دریافت کردم.
آدمها گاهی اشتباه میکنند و اشتباه من ارسال پست مجتبیشکوری برای یکی از مخاطبین اینستاگرامم بود. کسی که جنسش با من فرق دارد. اما تا آنشب نمیدانستم.
از بچههای محتوا نبود. فردی معمولی که بنظر میآید دوستدار یادگیری است و میخواهد زندگی را از زاویهی دیگری ببیند و تجربه کند، اما اینطور نبود.
وقتی پست معرفی کتاب “شجاعت دربرهوت” با کلامِ گرم مجتبی شکوری را برای او فرستادم، آنرا اینگونه تعبیر کرد:” حرفهای قشنگی که فقط توی کتابهاست. “
از نظر او آدمها دو رو، ریاکار و ترسناکاند،خب این آدم خودش را معرفی کرد. ما نمیتوانیم خصلتی و چیزی را در دیگران تشخیص دهیم، مگر اینکه خودمان هم آن خصوصیات را داشته باشیم و یا تجربه کرده باشیم.
از نظر او حرفهای شکوری فقط به درد من و امثال من میخورند(خوشبینها) بنظر او من فردی زیادی خوشبین هستم، زنی هستم که سرم توی زندگی خودم است و از اتفاقات و دنیای اطرافم ظاهرا بیخبرم!
سعی کردم به او بفهمانم که این تصور توست و خیلیها مثل تو فکر نمیکنند، اما مرغش یک پا داشت و دیدگاه منفی و تصوراتش از دنیای فکری من بسیار دور بود. بنابراین گفتگو بیفایده بود.
احساس کردم انرژی منفی زیادی به من وارد شد. این آدم حالش بد بود.
گفتگو و ارتباط با این افراد تمام انرژی ما را میبلعد و بتدریج باعث میشود ناخواسته به دام افکار سمی آنها بیفتیم.
بنابراین ترجیح دادم گفتگو را ادامه ندهم و بگذارم در دنیای تیره و تار و کوچک خود بماند.
بله سعید خان…
دلم میخواست به او بگویم من کسانی را میشناسمکه قلبشان به اندازهی دریاستو بامحبتاند، دلم میخواست از سعید قائدی برایش بگویم که با چه انرژی و انگیزهای برای یاری به دوستانش پیشقدم میشود و هنر باحالبودن را ترویج میدهد.
اما نگفتم؛ زیرا کلمات را برای اهلش باید خرج کرد و من کلماتم را برای کسانی خرج میکنم که لایق کلماتِ ارزشمندند و یاریگر دوستان و همنوعانشان هستند.
سعیدخان، رشد و پیشرفت شما در نوشتن خصوصا برنامهریزی نوشتن صفحات صبحگاهی را به شما تبریک میگویم؛ امیدوارم با تداوم به نتایج شگفتی دست یابید.
با احترام????????????????
فروردین ۱۴۰۰
لینک کلیپ های اشاره شده: